بررسی موضوع اعتماد از منظر روان شناسی در گفتگو با دکتر ایمانی(روانشناس اجتماعی و مشاوره خانواده)
(اصول اعتماد سازی)
در طول زندگی، خیلی وقت ها آدم هایی می آیند که از اعتمادمان سوءاستفاده می کنند و این مسئله عمیقاً احساسات ما را جریحه دار می کند و این اعتماد کردن دوباره به بقیه آدم ها را برایمان سخت می کند. دوست دارید بدانید از کجا باید بفهمید که به چه کسی می توانید اعتماد کنید؟
در متن ذیل گفت وگوی دکتر محمدرضا ایمانی، روانش شناس اجتماعی و مشاوره خانواده با گوشه چشم بخوانید:
آقای دکتر از نگاه روان شناسی مفهوم اعتماد چیست؟
اعتماد اصلیترین مولفه سرمایه اجتماعی و یکی از مهمترین جنبههای روابط انسانی است که زمینه سـاز ارتباطات بین افراد، گروهها و نهادهای اجتماعی است.
اعتماد میتواند در جریان تعاملات اجتماعی وکنشهای متقابل بین افراد و گروههای اجتماعی، نقش مهمی را در ایجاد نظم و همبستگی اجتماعی و نیز حفظ آنها بر عهده دارد و از عناصرمهم در پذیرش و همدلی اجتماعی محسوب میشود.
به تبع این موضوع، اعتماد اجتماعی نیز از دیگر موضوعات حایز اهمیت است که میتواند در ایجاد و تقویت حسن ظن میان افراد جامعه و تسهیل کنندگی روابط اجتماعی نقش ویژهای ایفا نماید.
نشانههای اعتماد چه هستند؟
در روابط بین فردی اعتماد موجب ارتباط و تعامل دوستانه، صمیمانه، همدلانه و عمیق میشود که بر مبنای آن این ارتباط توسعه یافته و تقویت میشود تا در نهایت ضمن برخورداری از احساس امنیت روانی و اجتماعی روابط پایدار را بنیان میگذارد.
در روابط اجتماعی نیز این پیامدها در سطح گستردهتر موجب تقویت همبستگی اجتماعی و انسجام درونی جامعه میشود. اعتماد موجب روابط منطقی و احساسی میان گروههای اجتماعی و بخشهای درون ساختاری شده و موجب رشد عاطفی، اخلاقی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میگردد.
پیدایش فرهنگ اعتماد نمونهای از فرآیند کلیتر است که از طریق آن، فرهنگها، ساختارهای اجتماعی، نظامهای هنجاری، نهادها، سازمانها و موجودات اجتماعی کلان دیگر به شکل یک کلیت درست و قابل اعتماد، شکل میگیرند.
آیا به هر فرد میتوان اعتماد کرد؟
خیر، اعتماد دارای چارچوب منطقی و احساسی مبتنی بر شناخت، آگاهی و تجربه است. این فرایند و یا چرخه میتواند مبنای صحیحی برای ارزیابی و شکلگیری و توسعه یک رابطه باشد.
اصلا چرا باید به فرد یا افراد اعتماد کرد؟
هر گونه شکلگیری ارتباطات انسانی بر مبنای اعتماد میباشد و حال آنکه اگر در درون اجتماع افراد به یکدیگر اعتماد نداشته باشند هیچ رابطه ی انسانی شکل نمیگیرد و در سطوح فردی هیچ ازدواج و مفاهمهای پدیدار نمیشود و به طور کلی جامعهای پدیدار نمیگردد. همچنین بدون اعتماد عمومی افراد به یکدیگر، جامعه تجزیه میشود.
اگر روابط اجتماعی، اعتماد متقابل(بین دو یا چند فرد، یا نهاد اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و…) وجود نداشته باشد، شاهد چه هنجارها یا نا هنجاریهایی خواهیم بود؟
روابط مبتنی بر اعتماد میان افراد با یکدیگر و در سطح بزرگتر میان دولت و مردم به ایجاد و تدوام نظم اجتماعی، اخلاق اجتماعی، همبستگی و همراهی، رعایت قوانین و مقررات و ایجاد یک فضای سالم و روابط پایدار منجر میگردد که در نتیجه آن، ارزشها و هنجارهای اجتماعی توسعه یافته و ساختار بهبود یافته اجتماعی پدیدار میشود.
در چنین شرایطی است که یک کشور توان عبور از معضلات، مشکلات و نابسامانیهای مختلف را خواهد داشت چرا که جامعه بر مبنای اعتماد به دولت به همراهی و حفظ اصول اجتماعی و نظم اجتماعی یاری میرساند.
کشورهای توسعه یافته که از توان مقابله با بحرانهای مختلف برخوردارند با اعتماد به عنوان سرمایه اجتماعی این قدرت را به دست آوردهاند. توسعه زیر ساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کسب مقبولت اجتماعی و بین المللی از رهیافتهای این موضوع میباشد.
با نگاهی به شرایط کنونی کشور خودمان در چند سال اخیر به واقع درخواهیم یافت از بالاترین سطح اعتماد اجتماعی به دولت در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۶ تا کنون با چه پدیدهایی مواجه هستیم.
ارزشهای حاکم بر یک اجتماع به چه میزان در خلق و زایش اعتماد یا تخریب و نابودی آن نقش دارند؟
اعتماد یک مفهوم ارزشمند مبتنی بر صداقت و راستگویی است. حال آنکه این ارزش دچار خدشه شود، آثار آن میتواند ساختارهای ذهنی، روانی، عاطفی، احساسی و منطقی افراد جامعه را تخریب و نابود کند.
در اثر کاهش اعتماد اجتماعی هیچ حرفی از سوی دولت مورد پذیرش نیست، شایعات و اخبار دروغ متجلی گشته و نابسامانیهای اجتماعی را پدید میآورند و به میزان زیادی خوشبینی، امید به آینده، اشتیاق زیاد و تمایل به کسب موفقیت را از مردم میرباید و استحکام و انسجام اجتماعی فرو میریزد و نابسامانیها در تمامی ارکان جلوهگر میشود. در نتیجه این رفتارها مشروعیت دولت تقلیل یافته و در توسعه مناسبت بین المللی نیز دچار عوارض تهدید کننده میگردد.
در شرایط بیهنجاری، قواعد و مقررات مختلف اجتماعی که هم تنظیمکننده رفتار انسانی و هم وادارکننده کنشگران به اطاعت و فرمانبرداری هستند نیز دچار به هم ریختهگی میشوند.
کنشهای افراد جامعه مبتنی بر هیجانات میشود و در اینجا هیچ چیز را نمیتوان پیشبینی کرد، بیشتر انتظارات خودخواهانه و رفتارها منفعتطلبانه میشود. افراد ایده روشنی در مورد تعهدات الزامآور ندارند و هیچ کس به این هنجارها عمل نمیکند، هیچ کس جرأت سپردن چیزی به دیگری را ندارد و هیچکس باور ندارد که اعتماد کردن میتواند باعث برانگیخته شدن اعتماد متقابل گردد و آنومی یا بیسازمانی، بافت هنجاری زندگی اجتماعی را به تحلیل میبرد.
دستگاه حکمرانی یک جامعه چه وظیفهای در ایجاد یا ارتقای «اعتماد» میان آحاد جامعه و گروههای اجتماعی دارد؟
انتخابات یکی از جلوههای مهم بروز روابط اعتماد زا میان دولت و ملت است و اگر این فرایند مبتنی بر تقاضای جامعه شکل بگیرد و در نتیجه تجربه گذشته نیز آثار خوبی از آن پدیدار شده باشد میتوان به آن به عنوان یک مولفه تقویت کننده اعتماد اجتماعی اندیشید.
تسهیل در روابط اجتماعی، اجرای قوانین، پاسخگویی شفاف به مطالبات اجتماعی، شفافیت و صداقت در رفتار و عملکرد و نگاه یکسان به همه اقشار جامعه در توزیع ثروت، اشتغال، درآمد، تحصیل و سایر مولفههای اجتماعی به خوش بینی و اعتماد آفرینی کمک میکند.
آیا وجود «اعتماد» در تعمیق رابطه میان دستگاه حکمرانی و طبقات مختلف جامعه، میتواند در تاسیس و تشکیل یک جامعه ایدهآل و آرمانی و اتوپیایی(آرمانشهر یا مدینه فاضله)نقش ایفا کند؟
بله در همین شرایط نیز وقتی به آمال و آرزوهای عمده جامعه توجه میکنیم با موضوع عدالت اجتماعی مواجه هستیم. این مساله میتواند یک ملاک ارزیابی از شرایط جامعه باشد. اجرای عدالت بر میزان اعتماد اجتماعی میافزاید و عدم اجرای آن و یا اجرای ناقص آن از میزان اعتماد اجتماعی میکاهد.
انتظارات اجتماعی همان اصولی است که در قانون اساسی اعمال شده و مورد تایید جامعه نیز قرار گرفته است و اگر همین قوانین به درستی اعمال شده و نظارت کامل و دقیقی برآنها بشود، میتوان جامعهای متوازن و برخوردار از حقوق اجتماعی خود را مشاهده کرد.
انگیزه اعتماد کردن به دولت ارتباط مستقیمی با عملگرایی دارد. زتومکا به عنوان یکی از جامعه شناسان مطرح معتقد است: «در مورد زمینههای فرهنگی ایجاد کننده اعتماد و یا بیاعتمادی و حاکمیت آن در جامعه به پنج عامل به عنوان شرایط ساختاری اشاره مینماید: وحدت هنجاری، ثبات نظام اجتماعی، شفافیت سازمان اجتماعی، آشنایی با محیط اجتماعی و پاسخگو بودن افراد و نهادها. این پنج عامل میتوانند شرایطی را برای کنشگران در جهت شرطبندی در جهت اعتماد یا بیاعتمادی فراهم سازند.»