نرخ صعودی «ازدواج» جوانان در سال ۱۴۰۰
معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان با بیان اینکه در سال ۹۹ پس از سالها نرخ ازدواج جوانان به میزان ۵ درصد صعودی شد، گفت: در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۰ نیز این نرخ با شیب کمتری همچنان صعودی است.
به گزارش ایسنا، وحید یامینپور در حساب توییتر خود نوشت: نرخ ازدواج جوانان از سال ۸۷ تا ۹۸(به استثنای ۹۳) همواره نزولی بوده ولی پس از سالها، در سال ۹۹ نمودار نرخ ازدواج جوانان به میزان پنج درصد صعودی شده است.
وی افزود: در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۰ نیز این نرخ با شیب کمتری همچنان صعودی است.
تهران-ایرنا- عضو هیات علمی جامعهشناسی سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) میگوید:آنچه اکنون با آن مواجهیم، تضعیف هویت ملی نسبت به ۶-۵ سال قبل به دلایل مختلف ازجمله وضع اقتصادی و گسترش بیقید وبند محتوا در شبکههای اجتماعی است و باید دنبال چرایی آن در همه لایهها باشیم چون هویت فقط ازیک منفذ تقویت نمیشود.
دکتر حمید هوشنگی در نشست معرفی همایش ملی هویت و سیاستگذاری در ایران که در خبرگزاری جمهوری اسلامی برگزار شد، میافزاید: ما اکنون با چالشهای متعددی مواجهیم، به ویژه که عصر جهانی شدن را در ۶-۵ سال اخیر با مقولهای به نام شبکههای اجتماعی تجربه کردهایم. همه ما حساسیت و اهمیت شبکههای اجتماعی را میدانیم اما زمانی که میخواهیم در مورد شبکههای اجتماعی گفتوگو کنیم، نهایتا مسائل امنیتی آن را طرح میکنیم. به عنوان مثال میگوییم در فلان اعتراضات چه نقشی داشته است. البته خوب است آنها را بررسی کنیم اما آیا بررسی کردهایم شبکههای اجتماعی در تغییر سبک زندگی ایرانیان (که پیوند وسیعی با هویت ایرانیان دارد) چه نقشی داشته است؟
این استاد دانشگاه با اشاره به رواج استفاده از درخت کریسمس در کشور میگوید: کاری به مسلمان بودن و غیرمسلمان بودن ندارم، غیر از هموطنان ارامنه ما که این فرهنگ را دارند، چرا یک ایرانی باید تلاش کند مراسم کریسمس را برگزار کند؟ وقتی با این فرد گفتوگو میکنی، پاسخش این است که کریسمس جذابتر از عید نوروز است. نمیخواهم به آن فرد ایراد بگیرم، اما ما چه مسیری را از نظر هویتی طی کردهایم که یک ایرانی تمایل دارد به جای عید نوروز به عنوان سنت تاریخی ما که همه فرهنگها در ایران آن را پذیرفته و پاس میدارند، به سمت برگزاری مراسم کریسمس و درخت کاج و غیره برود.
وی میافزاید: ما مقولهای به نام ایران فرهنگی داریم. معتقدم اگر میخواهیم در حوزه هویت ملی، قدرت کافی داشته باشیم، نباید در مرزهای خودمان باقی بمانیم، این مساله در همه حوزه ها قابل بحث است و در حوزه هویت هم قابل بحث است. ایران فرهنگی فرهنگ فراگیری است که کشورها و فرهنگهای مختلف با ما دارای اشتراکاتی هستند؛ یک اشتراک ممکن است در حوزه زبان فارسی و اشتراک دیگر میتواند در زمینه مراسم و آیینها باشد.
اگر قرار است ما در برابر تهاجم فرهنگی غرب و یا مثلا جهانی شدن و یا هر تعبیر دیگری بایستیم، یکی از راههای آن این است که جبهه فرهنگی و هویتی مشترک در دنیا را گسترش دهیم. اکنون زبان فارسی در دنیا در حال تهدید است، به عنوان نمونه در تاشکند گویشگران زبان فارسی نسبت به ۱۰ سال قبل کاهش یافته است
باید مقوله ایران فرهنگی را جدی بگیریم
عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) با بیان اینکه باید مقوله ایران فرهنگی را جدی بگیریم، ادامه میدهد: مقوله ایران فرهنگی میتواند جبهه جدید هویتی را در عرصه بینالمللی باز کند. در جهانی شدن تلاش این است که یک هویت جهانی و شهروند جهانی رقم بخورد که این نیازمند ساختارسازی و بسترسازیهاست، اما از سوی دیگر این بسترسازیها میتواند به معرفی هویتهای خرد و ملی در عرصه جهانی کمک کند. اکنون میزان آشنایی از فرهنگهای دیگر نسبت به ۳۰ سال قبل بیشتر است؛ پس جهانی شدن باوجود آن که میتواند برای هویتها تهدیدهایی ایجاد کند، میتواند فرصتی برای معرفی هویتها نیز باشد.
به گفته او، یکی از چالشهای جهانی شدن این است که یک هویت جهانی بدون توجه به خرده هویتها و ارزشهای هویتی برای بشر طراحی شود. در واقع این همگنسازیها تنوعات هویتی را تحتالشعاع قرار میدهد. یکی از چالشهای پیش روی هویتی ما این است که در عین صیانت و تقویت هویت ملی، باید خرده هویتها و تنوعاتی که ذیل هویت ملی قابل تعریفند، صیانت شوند و توسعه یابند. ما ملت باستانی هستیم و تاریخچه طولانی با هم بودن را تجربه کردهایم، که باید این مسیر را ادامه دهیم و مسایلی که باهم بودن را به چالش میکشد، باید مورد بحث قرار داد که یک مورد آن فرهنگ جهانی یا همان فرهنگ مدرن است.
حمید هوشنگی ادامه میدهد: ما با مدرن بودن، به معنای مدرنیزاسیون ابزاری مشکلی نداریم، اما مدرنیزاسیون به عنوان یک فلسفه و نرم افزار وقتی بخواهد جایی بنشیند، اولین اتفاقی که رقم میزند، میخواهد یکدستی ایجاد کند و این در کشوری همچون ما چالش ایجاد خواهد کرد و این سرمنشا چالشهای بسیار دیگر است.
وی میگوید: یکی از چالشها این است که آیا ما توانستیم هویت ملی را درون جامعه نهادینه کنیم، آیا نسل جوان ما همان گونه میاندیشد که دو نسل قبلتر از او به هویت ملی نگاه میکرده است یا خیر؟ ما ناچاریم از منظر گسست نسلی هم به مقوله هویت نگاه کنیم، شاید آن عِرقی که من به ایران داشتم، فرزند من نداشته باشد، ما چه کردهایم که مولفههای هویت ملی را به فرزندانمان منتقل کنیم. آیا جامعهپذیری هویت ملی درون جامعه ما در رسانه و نهادهای آموزشی اتفاق میافتد؟ سازوکارهای آن چیست؟ اینها همه پرسش هایی است که با آن در آیندهای نه چندان دور مواجهیم.
گرایش به هویت مدرن و محلی بیشتر شده است
این استاد علوم سیاسی با استناد به بررسیهای پیمایش ۵ ساله هویت ملی موسسه مطالعات ملی، میگوید: اکنون میزان گرایش به هویت ملی نسبت به ۵- ۶ سال پیش کمتر شده و گرایش به هویت مدرن و محلی نسبت به گذشته ارتقا یافته است. چه زمینهها و اتفاقهایی این را رقم زده است که میتواند دستمایههای پژوهشی برای ما باشد. به عنوان مثال نوع کنش ما در حوزه اقتصادی چه میزان سهم داشته است و چه میزان کنش ما در عرصه بینالمللی، مذاکرات بینالمللی یا برجام نقش داشته است؟
طبق بررسیهای پیمایش ۵ ساله هویت ملی موسسه مطالعات ملی، اکنون میزان گرایش به هویت ملی نسبت به ۵- ۶ سال پیش کمتر شده و گرایش به هویت مدرن و محلی نسبت به گذشته ارتقا یافته است.
به گفته هوشنگی، تعریف انسان از خود علاوه بر اینکه از بروز بحران هویت جلوگیری میکند، از یک کشور هم صیانت میکند، در عصر جهانی شدن یکی از منازعات جدی منازعات هویتی است و کشورهای مختلف از این منظر با یکدیگر رقابت و تلاش میکنند برای خود سیطره هویتی در دنیا ایجاد کنند. رشد صنایع فرهنگی در جهان غرب با همین نگاه ایجاد شده که بتواند هویت مطلوب خود را در عرصه بینالملل ارائه و از طریق هویت سیطره فرهنگی ایجاد کند.
این استاد دانشگاه میگوید: کشور ما ظرفیتهای بسیاری در زمینه هویت و فرهنگی دارد که در عرصه بینالملل عرضه شود و در داخل هم میتوانیم به این موضوع توجه ویژه داشته باشیم. در تاریخ ایران زمانی توانستیم در برابر تهاجمات بایستیم و یا حتی زمینهساز پیشرفت و رشد را در کشور فراهم کنیم که از نظر هویتی غنا و قوت کامل داشتیم که نمونه آن دوره صفویه است.
دغدغهمندی هویت در بین مردم نیازمند سیاستگذاری است
هوشنگی اظهار میکند: صیانت از هویت و توسعه مقوله هویت در کشور فقط وظیفه حاکمان نیست، مردم هم باید نسبت به این مساله دغدغهمند باشند و اینکه چگونه در بین مردم این دغدغهمندی را ایجاد کنیم خود نیازمند سیاستگذاری جدی است. به عنوان مثال مردم چه میزان به زبان فارسی توجه میکنند یا صیانت از آن در برابر زبان دیگری مورد توجه قرار میگیرد. این مسالهای است که در جامعه ما شاید کمتر به آن توجه میکنیم و حتی ممکن است برخی توجه به زبان فارسی را امری فانتزی بدانند. اما وقتی رهبر انقلاب به عنوان عالیترین مقام کشور به طور مشخص در حوزه زبان فارسی ورود میکنند و میتوان ایشان را به قطع، امین زبان فارسی دانست، این اهمیت زبان فارسی را نشان میدهد. زبان فارسی امر طولانی در تاریخ ما و عامل پیوستگی و ارتباط ما با گذشته است، پل و ابزار ارتباطی ما درون جامعه است، ما در کشور تنوعات زبانی داریم که همه با یک زبان مشترک با یکدیگر گفتوگو میکنند و همه یک میراث مشترک دارند، مردم ما تا چه حد به این مساله اهمیت میدهند؟
هویت در سیاستگذاری و اجرا مغفول مانده است
عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) اضافه میکند: حال نهادهای اجرایی و حکمرانی را بررسی کنیم. مقوله هویت تقریبا یکی از مسایل مغفول در سیاستگذاری ما و به طور طبیعی در صحنه اجرا است. ما نمیبینیم در صحنه اجرا هوشمندانه به مقوله هویت توجه شود، هیچ امری را بدون سویه هویتی نمیتوان مورد توجه قرار داد چرا که هویت ذات پدیدههای اجتماعی است. زیرا در نهایت میخواهد با جامعه ارتباط پیدا کند و ارتباط آن با جامعه از سویه هویتی آن نشات میگیرد. تقریبا همه دستگاههای کشور حتی دستگاهی که به ظاهر ارتباطی با هویت پیدا نمیکند، همچون دستگاه اقتصادی یا عمرانی، با هویت ارتباط پیدا میکنند اما برخی بسیار بیشتر همچون نهادهای فرهنگی و رسانهای.
وی میگوید: ایجاد دغدغه هویتپژوهی در دستگاههای مختلف اهمیت دارد، اولویتبندی هویت ملی در درجه اول اهمیت است. اکنون معدود افرادی در دستگاهها هستند که به مقولههای هویتی توجه میکنند که آیا این اقدام آثار و تبعات هویتی دارد و یا منجر به تقویت و یا تضعیف هویت ملی میشود؟
بومیگزینی به کاهش هویت ملی منجر شد
وقتی ما بومیگزینی را بدون توجه به سویههای هویتی طراحی کردیم، نتیجه این شد که امروز با تشدید محلیگرایی مواجهیم.هوشنگی میگوید: به طور نمونه سیاست بومیگزینی بدون توجه به سویههای هویتی طراحی شده است و نتیجه این شد که امروز با تشدید محلیگرایی مواجهیم. یکی از اتفاقات سالهای قبل در ایران، مساله بومیگزینی هم در دانشگاهها، ادارات و هم نهادهای نظامی است. آیا بومیگزینی یک امر اقتصادی، اجتماعی و یا اداری است. در حالی که میبینیم بومیگزینی بدون توجه به بسیاری از این مولفهها اتفاق افتاد و در نهایت به محلیگرایی و کاهش هویت ملی در برخی از مناطق کشور منجر شد، فردی که میتوانست در شهری که متولد شده، می توانست با افراد و فرهنگهای مختلف آشنا شود و در منطقه ثانویه تحصیل کند اما ما کاری کردیم که فرد در یک منطقه به دنیا میآید، در همان جا تحصیل میکند و همان جا شاغل میشود و و همان جا از دنیا میرود بدون اینکه با دیگران ارتباط بگیرد. از طریق صدا و سیما ارتباط میگیرد، سفر هم می رود، اما ارتباط منجر به تساهل و تساهل منجر به تقویت هویت ملی میشود. اما وقتی ما بومیگزینی را بدون توجه به سویههای هویتی طراحی کردیم، نتیجه این شد که امروز با تشدید محلیگرایی مواجهیم.
وی با تاکید بر اینکه هویت محلی مهم است، تصریح میکند: هویت ملی ما امر فارغ از هویتهای محلی و خردههویتها نیست. همه اینها باید همافزا شوند. همه هویتها در شکلگیری هویت ملی سهمی دارند، اما اولویتبندی مهم است، هویت ملی در راس است و هویتهای خرد باید در ذیل هویت ملی طرح شوند در غیر این صورت خود به چالش و بحران میانجامد.
سیاستگذاری بدون توجه به سویههای هویتی نتایج مثبتی نخواهد داشت
این استاد دانشگاه تاکید میکند که سیاستگذاری بدون توجه به سویههای هویتی و بدون اینکه بدانیم چه مداخلهگری در هویت ملی انجام میدهیم، نتایج مثبتی به همراه نخواهد داشت و این دغدغه باید در جامعه سیاستگذاران و مجریان ما ایجاد شود تا بدان توجه کنند.
همایش هویت و سیاستگذاری در ایران به همت موسسه مطالعات ملی و دانشگاه امام صادق(ع) و با همکاری وزارت ارشاد، خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، دانشگاههای شاهد، تربیت مدرس و مازندران، مرکز بررسیهای استراتژیک، مرکز پژوهشهای مجلس، انجمنهای علوم سیاسی، مطالعات صلح و ایرانشناسی؛ تیر ماه ۱۴۰۱ برگزار میشود.
مردمسالاری دینی دارای ارکانی همچون توزیع قدرت، مشارکت سیاسی شهروندان آزاد و برابر و حاکمیت قانون است. کنکاش در چرایی اهمیت مردمسالاری دینی به این نتیجه ختم میشود که ذات قدرت قابلیت به انحراف کشیدن اشخاص را دارد و میتواند به تمامیتخواهی منجر شود.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو،علی آخوندی؛ هنر انقلاب اسلامی این بود که تفسیری از دین ارائه داد که در آن اسلامیت و جمهوریت چنان پیوندی باهم پیدا کردند که پیش از آن سابقه نداشت بهگونهای که میتوان انقلاب اسلامی را آغاز حضور مردم در تاریخ دانست. در این دوره است که مردم صحنهگردان تحولات و پیشبرنده تاریخ میشوند. از سوی دیگر، برخی اندیشمندان مسلمان، سابقه صحنهگردانی تاریخ توسط مردم را به زمان پیامبران بازمیگردانند؛ آنجا که در قرآن کریم، هدف نزول قرآن و بعثت پیامبران، اقامه قسط توسط مردم معرفی شده است. فارغ از اینکه رد پای مردم در تاریخ، از کجا قابل ردیابی است، لزوم حضور مردم در پیشبرد تحولات تاریخ، نظری مشترک است.
مردمسالاری دینی دارای ارکانی همچون توزیع قدرت ، مشارکت سیاسی شهروندان آزاد و برابر و حاکمیت قانون میباشد. کنکاش در چرایی اهمیت مردمسالاری دینی به این نتیجه ختم میشود که ذات قدرت قابلیت به انحراف کشیدن اشخاص را دارد و میتواند به تمامیتخواهی منجر شود. از این رو مشارکت سیاسی افراد آزاد و برابر و همچنین تفکیک قوا بهمنظور توزیع قدرت میتواند مانع این اتفاق شود. قانون اساسی دارای ظرفیتهایی است که طی آن حقوق سیاسی برای مردم تعریف میشود که موجب مشارکت و مداخله مستقیم مردم در همه اموری است که به سرنوشت فردی و اجتماعی آنان مربوط میشود. از جمله این حقوق میتوان به حق تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، حق انتخاب صاحبمنصبان سیاسی، حق تأسیس احزاب و گروهها و جمعیتهای سیاسی و عضویت در آنان، حق بیان آزاد مطالب در رسانهها و … اشاره کرد.
اصل ۲۷ قانون اساسی به موضوع تشکیل تجمعات و حق اعتراض مردم پرداخته است. اصل ۲۷ یکی از اصول مندرج در فصل سوم قانون اساسی یعنی فصلی است که به حقوق ملت شناختهمیشود. در این اصل میخوانیم: تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است. بررسی مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی پیرامون تاسیس اصل ۲۷ نشان میدهد که اختلافنظرهایی جدی پیرامون قیودی که باید در این اصل درج شود وجود داشتهاست. به طوریکه تصویب ان دو ماه طول می کشد و چهاربار اصلاح می شود. تلاش اصلی مدافعین طرح، جلوگیری از محدودکردن ان به شیوه های مختلف بوده است. در این باره شهید بهشتی میگوید:« نباید طوری بنویسیم که بتوانند در اصلش مداخله کنند، بلکه باید در نظمش دخالت داشته باشند». تلاش اصلی مدافعین طرح این بوده که هرگونه نظارت پیشینی از برگزاری تجمعات را از بین ببرند و ان را به اخذ مجوز مشروط نکنند.
در نظامهای حقوقی سه نوع برخورد در مواجهه با مجوز برگزاری اجتماعات به چشم میخورد ؛ نوع اول نظارت پیشینی است ؛ یعنی معترضین پیش از برگزاری تجمع خود باید از نهاد مربوطه مجوز اخذ کنند. نوع دوم نظارت پسینی است؛ یعنی معترضین برای برگزاری تجمع خود ملزم به اخذ مجوز نیستند و اگر اقدام خلاف قانونی در تجمع اتفاق بیفتد ، بعدا نهادهای قضایی به بررسی آن میپردازند. نوع سوم نظارت بهصورت اطلاعرسانی است؛ یعنی معترضین تنها به نهادهای مربوطه اعلام میکنند که قصد برگزاری تجمع را دارند و ملزم به اخذ مجوز نیستند. در سیستم اخذ مجوز پیشینی شاهد بیشترین محدودیت برای برگزاری اجتماعات اعتراضی هستیم؛ چرا که این سیستم میتواند بیشترین محدودیت را برای اعمال و تصمیمات اعمال کند و از طرفی احتمال عدم اعطای مجوز، از آنجا که معمولا نهاد اعطاکنندۀ مجوز خود دولت است، افزایش پیدا میکند.
آنچه از محتوای اصل ۲۷ قانون اساسی بر میآید این است که هرگونه نظارت پیشینی از برگزاری تجمعات را از بین ببرند و ان را به اخذ مجوز مشروط نکنند. اما قانون گذار پسینی علیه قانون اساسی عمل کرده و از اصول آن عدول میکند؛ و از زمان تصویب قانون احزاب ما با معضلی بهنام کمیسیون ماده ۱۰ و لزوم اخذ مجوز برای برگزاری تجمع مواجه هستیم. بررسی آمار تجمعات برگزار شده در سراسر کشور از سال ۹۵ تاکنون نشان میدهد که تنها ۲ درصد از این تجمعات دارای مجوز بودهاند، حال باید پرسید که آیا باقی این تجمعات دارای محتوای مخل به مبانی اسلام و یا با حمل سلاح بودهاند که مجوز نگرفتند یا خیر؟!
مهاجرت علمی با حضور در مراکز برتر علمی دنیا چه تفاوتی دارد؟
محمدرضا اسلامی

نقدی دربارۀ سخنرانی جناب دکتر محسن رنانی درباره «چرا مهاجرت نمی کنم؟»
گفتوگوهای مهاجرت؛ مجموعه ۳۵ نقد به سخنرانی دکتر رنانی با عنوان «چرا مهاجرت نمیکنم؟» است.
در مورخ ۲۲ آبان ماه امسال، جناب دکتر محسن رنانی (طی یک سخنرانی) به موضوع مهاجرت نخبگان پرداختند. اکنون مجموعه نقدهایی که به آن سخنرانی شده است در قالب کتابچه ای ۱۰۱ صفحه ای منتشر شده است. از آقای دکتر عبدالکریم سروش در سلیکن ولی کالیفرنیا تا سایر عزیزانی که دغدغه «گوهر ایران» (به تعبیر جناب دکتر رنانی) را داشته اند.
جدای از مباحثِ آن سخنرانی، نکته ای که باید مد نظر قرار گیرد، مسئلۀ پویایی و هم اندیشی در فضایِ فکری است که اگر به صورت «منظم» و منسجم صورت پذیرد منجر به چنین محصولات فکری می شود. عملاً، همکاران دکتر رنانی (که زحمت زیادی در برگزاری آن نشست سخنرانی آبانماه متحمل شده بودند) کار را نیمه رها نکرده، و بعد از برگزاری نشست، در تلاشی دیگر به تدوین مجموعۀ نقدها پرداختند. این شاید اولین بار است که در خصوص یک موضوع فکری/سخنرانی، به این شکل منسجم و منظم (به تضارب آراء و جمع آوری نظراتِ بعد از سخنرانی) پرداخته می شود.
نقد اینجانب به سخنرانی دکتر محسن رنانی
یادداشت زیر، نقد اینجانب به سخنرانی مذکور، مندرج در صفحه ۳۵ کتابچه است:
در مورخ ۲۲ آبان ماه امسال، جناب دکتر محسن رنانی (طی یک سخنرانی) به موضوع مهاجرت نخبگان پرداختند. بحث مهمی که در آن سخنرانی مطرح شد موضوع Possibility و Option در امر مهاجرت/عدم مهاجرت بود.
این بحث (با این شیوه طرح) بسیار تازگی داشت (لینک سخنرانی (https://t.me/Renani_Mohsen/404)) و پیش از این از لسان فرد دیگری نشنیده بودم. اینکه در «هجرت» ما در برابر Option (گزینه های مشخص) قرار می گیریم ولی در «عدم هجرت» در برابر Possibility (گزینه های غیرمشخص) قرار می گیریم.
در پایان بحث مذکور، جناب رنانی در بیانی توام با احساس و خلوص از روندِ فعلی هجرت در ایران ابراز نگرانی کردند. (این بُرش از سخنرانی در طیف وسیعی در فضای شبکه های اجتماعی همرسان شد)
در بحث مذکور به نیکی به تفاوتِ «مهاجرت» و «مهاجرت علمی» پرداخته شد لیکن نکته ای که در خصوص این بحثِ ۲۲ آبان ماه مطرح است تفکیک بحث «مهاجرت علمی» با «مهاجرتِ منتهی به حضور در مراکزِ برترِ علمی دنیا» است.
ضروری است به این واقعیت توجه شود که “الزاما” همۀ مهاجرت های علمی، منتهی به حضور در مراکز تحقیقاتی/علمی «برتر دنیا» نمی شود. این واقعیت به این مفهوم است که بسیاری از نخبگان علمی به رغمِ برخورداری از رزومه هایِ قوی و سابقۀ دستاوردهای شاخص، اما موفق نمی شوند که در «مراکزِ خاصّ علمی/ پژوهشی» مستقر شوند.
در این بحث، ضروی است تعریف روشنی از «برترین مراکز علمی» داشته باشیم. بدین منظور، استفاده از چند مثال می تواند یاری دهندۀ ما در روشن شدنِ این بحث باشد. مثلا در بحث «سرطان»، در دانشگاه های مختلف دنیا تحقیقاتِ دامنه داری در دست انجام است ولی مرکز سرطان اندرسون در دانشگاه تگزاس دارای سابقه، امکانات و طیفِ وسیعی از محققین است که در کمتر مرکزی در دنیا وجود دارد. یا در مثالی دیگر، در بحث «قلب و بیماریهای قلبی» مطالعاتِ دامنه دار و گسترده ای در بیمارستان ها و مراکز علمی مختلف دنیا از ژاپن و چین گرفته تا اروپا و آمریکا در جریان است ولی دپارتمان میلر در بیمارستان کلیولند در ایالت اوهایو آمریکا موقعیت بسیار ویژه ای (به لحاظ برخورداری از فاندهای پژوهشی، امکانات آزمایشگاهی، جرّاحی، درمانی و …) در این بحث دارد.
در مثالی دیگر می توان به آسیب های ناشی از سوانح طبیعی به شهرها و مدیریت شهری پرداخت. مراکز تحقیقاتی زیادی در دنیا به مطالعه بحث مهندسی زلزله/سازه می پردازند ولی دانشگاه کالیفرنیا ساندیِگو (UC San Diego) به عنوان پیشتاز در این عرصه محسوب می شود.
بحثِ مشخص در اینجاست که یک پژوهشگر/نخبه علمی (ایرانی) که در کارنامه و رزومۀ گذشتۀ خود، سابقۀ موفقیت در المپیادهای جهانی و… را هم داشته باشد حتی «اگر بخواهد» و همه تلاش خود را هم مصروف کند، اصلا «تضمینی» نیست که «موفق» به حضور در چنین مراکز پیشرو علمیِ دنیا شود. دلیل این امر، رقابت بسیار فشرده با نمایندگان سایر کشورهای دنیا (و بعضا تاثیر پارامترهایی دیگر همچون افراد پشتیبان و…) در مسیرِ رشد و موفقیتِ نخبه است.
اما دلیل طرح این بحث چیست؟
بحث در اینجاست که «اگر» کسی (نه فقط از ایران بلکه از هر کشور دیگر دنیا) موفق به حضور در این مراکز پیشرو/ممتاز/برتر علمی دنیا شود، چنانچه موقعیتِ خود را به نمایندگان سایر ملل واگذارد و به کشور خود بازگردد، اجحاف و ظلم مستقیم به میهن خود روا داشته است چرا که «حضور» در چنین مراکزی باعث ارجاعِ آثارِ مستقیم/غیرمستقیم گسترده به میهن می شود (که حتی «حضور فیزیکی در کشور» منجر به این میزان از آثار نخواهد شد).
بنابراین در این بحث ضروری است که جناب دکتر رنانی تفکیک مشخصی از مهاجرتِ علمی با مهاجرت علمیِ منتهی به حضور در مراکز خاص قائل شوند. مثلا در رشته اقتصاد، یک دانش آموخته اقتصاد می تواند منشا اثراتِ بسیاری برای کشور خود شود اما فردی که در دانشکده اقتصاد موسسه فناوری ماساچوست (MIT) یا دانشگاه استنفورد حضور دارد (با وجود غیبت فیزیکی از فضای کشورِ مادری خود) منشا آثار و برکات علمی/اجرایی جدی در عرصه تصمیم گیری هایِ کلان مالی خواهد شد.
البته بدیهی است که «عزمِ حکومت ها» در بهره برداری از نخبگانِ حاضر در مراکز برتر تحقیقاتی دنیا در اینکه آن افراد منشاءِ اثرات برای کشورشان بشوند، بسیار ضروری است. ولی حتی اگر حکومت ها در این امر مصمم نباشند، نفسِ حضور یک مجارستانی در برترین مرکزِ جراحی قلب دنیا، یا برترین مرکز مطالعاتِ زلزله دنیا، یا برترین مرکز مطالعات سرطان و… منشا اثرات غیر مستقیم برای مجارستان خواهد بود. دلیل این امر، مقتضیاتِ دنیای جدید و «امکان ارتباطاتِ» سهل و آسان از طریق وب توسط اساتید و دانشجویانِ امروز است. امکانی که تا حدود بیست سال پیش اصلا به این گستردگی فراهم نبود.
ملاحظۀ موارد فوق باید ما را به این امر رهنون نماید که اگر حضورِ یک جراح هندی در مرکز جراحی قلب کلیولند یا یک زلزله شناسی ترکیه ای در مرکز مطالعات زلزله دانشگاه کالیفرنیا-ساندیگو باعث آثارِ بیشتر برای هند یا ترکیه است، نگاهِ روشن ما ایرانیان به امر چگونه است؟
مهاجرت در سرنوشت انسان و در تاریخ بشر همواره یک پارامتر کلیدی و موثر بوده است. اما مقتضیاتِ «دنیای جدید» باید ما را به این ملاحظه رهنون سازد که ضروری است یک تفکیکِ روشن بین مهاجرت علمی با مهاجرت علمیِ منتهی به قله های علمی دنیا داشته باشیم.
حضور مرحوم مریم میرزاخانی در دانشگاه استنفورد از این دست بود.
* پژوهشگر مهندسی سازه در مرکز مطالعات زلزله دانشگاه برکلی